سناریو
سلام من لیونم از واتیکان کلیسا مرکزی داستان از ۲۲ سال پیش شروع شد ۲ تا رفیق بودیم من و آمانوئل آدامز خیلی رفیق بودیم تا اینکه ۲ سال پیش به من گفت میخواد ازدواج کنه گفتم نمیشه حرفای خلاف عرفه در دین ما مسیحیت پدران روحانی نمیتونن ازدواج کنند اما تصمیمشو گرفته بود مصر بود رو تصمیمش ازدواج کرد تا اینکه ۲ ماه پیش تماس گرفت حالت روحی روانی مناسبی نداشت علتش رو فهمیدم همسرش لیزا فوت کرده اصلا حالش خوب نیست تا اینکه ۴ روز پیش زنگ زد حرف از خودکشی میزد گفتم یعنی چی این حرفا که میزنی گفت دخترم السا مفقود شده من باورم نشد تا اینکه مطمعن شدم دیدم بله درسته السا مفقود شده نیست من تونستم توسط تیم سایبری واتیکان تونستم دوربین های محل اقامتگاهشو در اختیار بگیرم اما نمیدونم چرا دائم دوربینا قطع و وصل میشه من شمارو تونستم به عنوان منتخبین پدران و راهبههای روحانی واتیکان اینجا دعوت کنم که به کمک امانوئل و السا برید آیا شما میتونید که کمکشون کنید؟!




در کل خوب بود ولی اکتور سرعت عمله زیادی نداشت و خب اتاق اخر گهواره باید ی معمایی داشت
عالی بود