اتاق فرارکاراکوی

کاراکوی

کاراکوی، دهکده آرام وکوچک در دور افتاده ترین نقطه ترکیه بود تا اینکه دست فروش دوره گردی پا به این دهکده گذاشت، دوره گرد در یکی از سفرهایش بطور اتفاقی چشمش به دختر زیبای یکی از اهالی افتاد که با نگاه اول یک دل نه صد دل عاشق دختر شد که به مرور زمان توانست از او دلبری کند و او را شیفته ومجذوب خود کند ولی با مخالفت شدید پدر دختر مواجه شد. حتی با پادر میانی اهالی روستا و بستگان پدر راضی به این وصلت نشدt اما وقتی متوجه این شد که پسر ودختر را نمیتواند از هم جدا کند دست به کار خطرناکی زد که نه تنها زندگی دختر بلکه زندگی تمام اهالی روستا را بخطر انداخت. در سفر آخر دستفروش متوجه شد که هیچ چیز سر مثل قبل نیست واهالی کلا روستا را ترک کرده اند، هر چه تلاش کرد نتوانست به اصل جریان پی ببرد از این رو از چند تن از دوستان وبستگانش در خواست کمک کرد تا اصرار کاراکوی را کشف کند و بتواند به عشقش برسد...